بهشت گمشده

ساخت وبلاگ
این جملات را خیلی درست به خاطر ندارم، ولی جایی خوانده بودم : آدم ها در مقابل کسانی که در کنارشان احساس امنیت عاطفی دارند، آسیب پذیرترند.توی آینه دستشویی شرکت که تصادفا هم خیلی نور خوبی داره، طوری که میتونی ریز جزئیات روی پوست صورتت رو تعقیب کنی و کاملا از خودت ناامید بشی! داشتم به چروک های نه خیلی عمیق پیشونیم نگاه میکردم، چروک! آخه مگه من چند سالمه؟ 34 سال و یک ماه!شت، 34 سال! ولی آخه من اندازه 16 سال هم زندگی نکردم! من اصلا نفهمیدم چی شد، ما اصلا نفهمیدیم... ما فقط داشتیم مسیر و می دویدیم که برسیم!واقعا، ما اونقدری که باید، زندگی رو تجربه کردیم؟ درست درمون عاشق شدیم؟ عمیقا دوست داشته شدیم! لذت بردن از چیزهای کوچیک رو فهمیدیم؟ فهمیدیم چی از زندگی میخوایم؟برای مدتی حتی، تونستیم با خودمان صادق باشیم!؟اگه یه روز بهمون گفتن آخرشه، حسرت چی رو میخوریم؟ بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 1:12

از وقتی که دیگه اعتقادی به خدا و این افسانه ها ندارم، زیاد به سرم میزند!آخر چه فایده ای دارد؟ وقتی مدام در حال جنگی،اصلا برای چی باید جنگید؟ دوام بیاوری که چه بشود! در نهایت همه ی این ها تمام خواهد شد...اینهمه دروغ و بی عدالتی که تو این دنیا جا شده رو چرا باید تحمل کرد،« در حقیقت حد فاصل دو غم را شادی می نامند !»خیام: « ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است، وین طارَمِ نُهْ‌سپهرِ اَرْقَم هیچ است،خوش باش که در نشیمنِ کَوْن ‌و فَساد. وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!»بعد به این فکر می‌کنم گاهی دین چیز بدی هم نیست!! حداقل همه اش« کسی که امید به زندگی را به آدم می‌دهد، بیشترین لطف و در حقش کرده» بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 1:12

به نظر من این حرفی که مجتبی شکوری زده یکی از عمیق ترین جمله هایی است که شنیدم:" چه‌طور به سی یا شاید پنجاه سالگی برسید، بی‌آن‌که بخواهید تفنگ روی شقیقه‌تان بگذارید! "!بی آنکه بخواهید تفنگ روی شقیقه تان بگذارید!چطور میشه هم دونست و هم ادامه داد؟ عموما تا جایی که من فهمیدم، آگاهی، رضایت همراهش نیست اتفاقا یک رنج و اندوه متناوبی به لحظه تزریق میکنه، و آدم رو به انزوا میکشونه!چند وقت پیش داشتم به این فکر میکردم چرا واقعا اکثر فلاسفه و شعرا و نویسنده های به نام به انزوا دعوت میکنند؟انگار فروغ از زبان من میگفت " نمی دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم... تا دور هستم می خواهم نزدیک باشم، و نزدیک میشوم میبینم اصلا استعدادش را ندارم"یا هدایت: " چه ورطه هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکارم را برای خودم نگه دارم... "شوپنهاور : "هر چه آدمی، کمتر مجبور به تماس با دیگران باشد، در وضع بهتری است". بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 1:12

خوشا ای دل، بال و پر زدنت ... شعله ور شدنت ... در شبانگاهی ... بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1402 ساعت: 13:35